*سید محمد بهشتی، عضو پیوسته و رئیس گروه تخصصی معماری و شهرسازی فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران اوضاع کرونایی چیزی است که بهتدریج برایمان جدی شده است. اوایل شاید تصور میکردیم که این همهگیری حداکثر ظرف یک هفته مثل طوفانی میآید و میرود؛ خساراتی به بار میآورد، ولیکن پایدار نیست و بعد میتوان به جبران مافات پرداخت. بعد کمکم معلوم شد که گویا ماجرا طولانیتر است. این احتمال مطرح شد که یکی دو ماهی سایه این ویروس بر سر ما سنگینی خواهد کرد، ولی این امید نیز محو شد؛ چراکه متخصصان میکروبیولوژیست و اپیدمولوژیست و دیگر تخصصهای وابسته هیچ کدام نمیتوانند افقی روشن پیش روی ما تصویر کنند و به نظر میآید که ما به این زودیها قرار نیست از این اوضاع نجات یابیم. تداوم این اوضاع به این معنی است که کرونا قرار است همه شئون زندگی ما را متحول کند. آنچه اکنون تقریباً برایمان مسلّم شده این است که موضوع قرنطینه و بحران کرونا بهرغم همه مشکلات، دستاوردی بزرگ داشته است؛ آن اینکه «کرونا مفهومِ خانه را به ما بازگردانده است». این روزها بسیار این قول هایدگر را به یاد میآورم که میگفت: «انسان معاصر بیخانمان شده». واقعاً هم تصور میکنم که خانه چند دههای بود که به نازلترین مراتب کارکردیاش تقلیل یافته بود. ما از صبح تا شب را خارج از خانه سپری میکردیم و توقعمان از خانه جایی بود که بتوانیم در آن بخوابیم. این یعنی شأن خانه به خوابگاه تنزل یافته بود. خانه ماشینی برای پاسخگویی به نازلترین حوایج زندگی ما شده بود و در بهترین حالت «آسایش» ما را برمیآورد. اما کرونا دوباره خانه را تبدیل به «مأمن» کرده است؛ یعنی جایی که پناهگاه ما است و برایمان آرامش به ارمغان میآورد. «آرامش» که دههها بود در زمره مأموریتهای خانه نبود، دوباره به آن برگشته است. همه به خانههایشان پناه بردهاند و خانه امنترین جای این عالم شده است؛ مگر معنای واقعی «مسکن» جز این است؟! مسکن یعنی محل قرار و آرام. خوب که تأمل کنیم متوجه میشویم کرونا با بیدارکردن «تقاضای سکنیگزیدن» در درون ما، خانه را به جایگاه اصیلش بازگرداند؛ جایگاهی که مدتها از آن دور افتاده بود. این دستاوردی بسیار مهم است. حالا خوب میفهمیم که اگر طراحیِ خانههای ما دههها بود که دیگر پاسخی به تقاضای آرامش نمیداد، تقصیر معماری نبود، بلکه بیشتر از آن رو بود که ما تمنای «سکنیگزیدن» نداشتیم. حالا که کرونا احساس تشنگی نسبت به امنیت و آرامش را در یکایک ما برانگیخته، میتوانیم انتظار داشته باشیم که خانههای ما نیز بهتدریج برآورنده این تشنگی شوند؛ همانطور که مولانا میفرماید: آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آب از بالا و پست واقعیت این است که خانههای ما در وضعیت فعلی فینفسه امن نیست؛ یعنی سازندگان این خانهها در زمان طراحی و ساخت، این مأموریت را در نظر نگرفته بودند. حالا این ماییم که تقاضای امنیت داریم و همین تقاضا لاجرم تغییراتی را در پی خواهد داشت؛ این معنایی است که صورت را تحت تأثیر قرار میدهد، تا عاقبت بتواند صورتی متناسب با خود بیابد. معماری لباسی است به قامت سبک زندگی. سبک زندگی ما چندماهی است که بهشدت دگرگون شده و به قرینه دعاویِ مراجع رسمی، از سازمان بهداشت جهانی بگیریم تا نهادهای دیگر، اینطور برمیآید که این تغییر سبک زندگی موقتی نیست؛ یعنی ما دیگر به سبک زندگی پیش از کرونا برنخواهیم گشت. سبک زندگی امری مربوط به همه شئون است؛ اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، آموزشی، فرهنگی، هنری و... . حالا هیچ حوزهای نیست که به تبع کرونا تغییری محسوس نکرده باشد؛ مثلاً شاهدیم که دانشگاهها چطور در اوضاع و شرایط قرنطینه سعی کردهاند به تدابیری برای آموزش از راه دور بیندیشند. چقدر از معاملات یا تراکنشهای بانکی در فضای مجازی انجام میشود. گذر زمان بهتدریج معلوم خواهد کرد که اصلاً این همه ساختمانسازی و تهیه اسباب و لوازم برای ایجاد فضاهای آموزشی و این حجم از رفتوآمد و حتی سفرهایی که بهمنظور آموزش انجام میشد، بیوجه و زاید بود. بسیاری از مشاغل به دورکاری ادامه خواهند داد و بهتدریج در همه حوزهها، ظرفیتهای فضای مجازی موضوع تأمل قرار خواهد گرفت. این همه یعنی تغییری بنیادین در مسائل معماری و شهرسازی. معماران و شهرسازان که هنرشان دوختن لباس به قامت سبک زندگی است، حالا با تغییر اساسی در سبک زندگی باید خود را آماده دوختن لباسی برازنده سبک جدید کنند. آنان باید بسیاری از اصولی که پیش از این غیرقابل تغییر تصور میکردند، تغییر دهند. مثال عینی این موضوع خانه است؛ خانههای ما زین پس باید طوری طراحی شوند که نیازهایی را پاسخ گویند؛ از جمله اینکه بخشی از خانه باید به محل کار ما اختصاص یابد. اگر تا پیش از این، مدت کمتری آن هم عمدتاً در شب خانه بودیم و همین باعث میشد متوجه نقص ایزولاسیون صوتی یا حرارتی خانههایمان نباشیم، حالا که بیشترِ وقت خود را در خانه میگذرانیم از معماران انتظار داریم به این جزئیات نیز توجه کنند. حالا دیگر ما خانههایمان را میبوییم، میشنویم، و ظرافتهای بیشتری از آنها به دیدمان میآید. امروز شاهدیم که اهالی سرزمینهای باثباتی که به بیقراری عادت نداشتند و در مملکتشان هیچ چیز غیرقابل پیشبینی وجود نداشت، و حتی همه تلاششان این بوده که کوچکترین بیقراری را با تمهیداتی نظیر انواع بیمه برطرف کنند، چگونه احساس تنگنا و خطر میکنند. در بسیاری از این سرزمینها فرض عمومی بر این است که بیشتر افراد جامعه در وضعیتی باثبات متولد شوند؛ و بعد از عمری طولانی در وضعیتی باثبات بمیرند. در چنین فرهنگهایی نهفقط توصیه و تذکری نسبت به «روز مبادا» وجود ندارد، بلکه اساساً احساس ثبات را در فراموشکردنِ «روز مبادا» و پاککردن آن از ذهنیتها میجویند. نتیجه اینکه آنان در چنین بحرانهایی بسیار دچار تلاطم میشوند، لیکن ما در سرزمینی زندگی میکنیم که سرزمین بیقراری است؛ یعنی وقوع بیش از 70درصدِ اقسامِ بلایای طبیعیِ شناختهشده جهان، اعم از سیل و زلزله و خشکسالی و رانش زمین و... در ایران محتمل است. تجربه تاریخی زیستن در این سرزمین به ما آموخته بود که همواره بین دو بحران زندگی کنیم و خود را برای بدترین رویدادها آماده کنیم. بنا بر این بود که هر قدر نتوانیم بحران را حلوفصل کنیم، دستکم بتوانیم با سرعتی خوب پس از رفع بحران دوباره زندگی عادی را از سر بگیریم. حتی در بعضی موارد این هنر را داشتیم که بیقراری را تبدیل به مزیت و فرصت کنیم. اما تقریباً هفتاد سال است که با تکیه بر منابع نفتی و تأسی به شیوههای سرزمینهای باثبات، به تصوری خطا درباره زندگی درافتادهایم و آن اینکه روز مبادایی «نباید» از راه برسد. از اینروست که در گیلان، پایینآمدنِ سقف خانهها را «تقصیر» برف و در بم ویرانی را به گردن زلزله میاندازند. همه برنامهریزیهای ما در این هفت دهه بیشتر با سرزمینهای باثبات تناسب داشته است؛ بهطوری که نسلهای جدید در فضایی بالیدهاند که اساساً با وقوع بیقراری بیگانهاند و آن را «غیرمترقبه» میپندارند. نتیجه این شده که ما نه این هنر را داریم که به شیوه گذشتگان بیقراری را تبدیل به مزیت کنیم و نه بهسان کشورهای پایدار توان مدیریتی کافی برای حلوفصل آسیبها داریم. کمابیش در همین هفت دهه و با فراموشکردن سرشتِ بیقرار فلات ایران بود که بسیاری از فضاهای خانههای قدیمی به این حکم که بلااستفاده و زایدند از خانههای جدید حذف شدند؛ از جمله انبار و صندوقخانه. حتی داشتن ذخیرهای در انبار برای آینده را احتکار میدانستیم و گردآوردن اندکمایهای در صندوقخانه را مالاندوزی میشمردیم. اما واقعیت این است که این فضاها انعکاسِ معمارانه باور به «روز مبادا» بود. اینها لنگری بود که در طوفانها کشتی حیات ما را حفظ میکرد. جای خوشوقتی است که فرهنگ، جانسختتر از آن است که با هفتاد سال سوءتدبیر و ندانمکاری نابود شود. ما اگر بخواهیم میتوانیم به تجربه تاریخی رجوع کنیم و زیستن بین دو بحران را به خاطر آوریم. روزگاری همواره «روز مبادا» را پیش چشم داشتیم. حالا هم در هر نوع برنامهریزی و طراحی باید روز مبادا را مدنظر بگیریم. معنی این گفته جز این نیست که معماران و شهرسازانی که قرار است لباس تازه به قامت زندگی، چه در مقیاس فضاهای معماری و چه شهری، بدوزند باید از این دوران کرونایی درس بگیرند و آن را نه وضعیتی «استثنایی» بلکه «قاعده» بدانند. باید از این فرصت استفاده کنیم و معماری و شهرسازیِ روز مبادا را در سرزمینمان تمرین کنیم و تمامی شیوهها و دستورالعملها و قوانین و مقرارات را نخست در ترازوی روز مبادا قراردهیم، تا ببینیم وزنی دارند یا نه. اگر وزنی داشت حفظ شود و اگر وزنی نداشت مورد تجدیدنظر قرار گیرد. جای خوشوقتی است که بحران کرونا در دورانی پیش آمده که وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه ما رو به بهبود است. این موضوع کمی نیاز به توضیح دارد. تقریباً از پس از دهه 1340 شمسی جامعه ما دچار بحرانهای فرهنگی و اجتماعی شد؛ چیزی که بنده آن را «بحران مدنیت» نام نهادهام. بحران مدنیت عمدتاً حاصل اصلاحات ارضی و مهاجرت وسیع روستاییانِ ناآشنا به آداب مدنی به شهرها بود. اثرات این بحران از دهه 1360 کاملاً آشکار شد. یکی از تبعات بحران مدنیت تغییر در معنای «خانه» بود. شأن خانه بر اثر بحران مدنیت، به نازلترین مرتبه کارکردی و مادیاش تنزل پیدا کرد. «کیفیت» در همه چیز از جمله در معماری و شهرسازی اساساً موضوعیتش را از دست داد تا بدانجا که مثلاً «تراس» تبدیل به کالایی شد با قیمتی معیّن در بازار مسکن و مثلاً سازنده یا خریدار از خود میپرسید آیا میارزد که آنقدر هزینه برای داشتن تراس کنند. ازدسترفتن فضاهایی نیمهباز چون ایوان یا بهارخواب، ازدسترفتن حیاط خانهها، بیشتر متأثر از بحران مدنیت بود. آییننامهها و مقرراتی که در زمینه بحران مدنیت شکل گرفتند، طبیعتاً نمیتوانستند چندان کیفیت را وجهه نظر قرار دهند و از اینرو فقط به کمیات نظر کردند. از نیمههای دهه 1370 به این سو تغییر و تحولاتی در اوضاع اجتماعی را شاهدیم؛ به این معنی که بحران فروکش کرده است و جامعه به «مدنیت» رو آورده و نتیجتاً دوباره «کیفیت» موضوعیت یافته است. اثرات وضعیت جدید بهتدریج از سالهای 1385 آشکار شد؛ سالهایی که من آن را پشتسرگذاشتن زمستانِ بحران مدنیت و آغاز «بهار مدنی» میدانم. حالا پس از نزدیک به ۱۵ سال از آن زمان میتوانم با اطمینان بگویم ما در بهار مدنی هستیم. درست به همین خاطر است که امروز وقتی در شهر گردش میکنیم میبینیم تعداد بناهای باکیفیت رو به فزونی است. این حکایت دارد که بالاخره تغییر و تحولی در سلیقه جامعه روی داده است. مهمتر از آن تشنگی نسبت به کیفیت است. جامعه ما دوباره متقاضی کیفیات شده است و میتوان گفت تقاضای کیفیت در جامعه از بضاعت معماری و شهرسازی جلو زده است و معماران و شهرسازان باید تعجیل کنند. اینکه تا دهه 1370، قوانین و مقررات حوزه معماری و شهرسازی سهمی برای کیفیت قائل نبود، بیشتر بهسبب ناخوشاحوالی مدنی بود. حالا هم بهبود احوالات مدنی است که حتی بر قوانین و مقررات و آییننامههای شهرسازی و معماری اثر گذاشته است؛ مثلاً از سال 1393 بود که در وزارت راه و شهرسازی ذیل شورای عالی شهرسازی، کمیته معماری و طراحی شهری، که موضوعش کیفیت بود، شکل گرفت. در مجموع قصدم این است که توضیح دهم که خوشبختانه بحران کرونا در دورانی رخ نموده که ما بحران مدنیت را پشت سر گذاشتهایم و احوالات مدنی جامعه ما بهبود یافته است. نباید تصور کنیم که کرونا، تمنای کیفیت را از بین خواهد برد؛ خیر. این چیزیست که همچنان باید به آن پاسخ داد. حتی در مواردی تبعات کرونا نظیر خانهنشینی سبب شده تقاضای کیفیت درباره فضایی چون خانه مضاعف شود. چون خانه دوباره همه عالم ما شده است. خانه ما حالا دوباره مثل گذشته، سهم ما از زمین و آسمان و سرسبزی است و این باید به هر نحو در طراحی شهری و معماری ما انعکاس یابد. اگر تا قبل از دهه 1380 یکی از امتیازهای ساختمانهای بلندمرتبه این بود که به قول سازندگان «شهر زیر پای ما» بود، با رفع بحران مدنیت آرامآرام نگاهمان از زیر پا، به آسمان افتاد. حالا خلوتشدن شهر بر اثر کرونا ما را متوجه چیزی کرد و آن اینکه شهرهای ما مدتها بود از سروصدای پرندگان خالی شده بود. آرامشدن شهر اندکی آبی آسمان و طراوت هوا و صدای پرندگان را به خاطرمان آورد. همه اینها چون در زمانه احوال خوش مدنی روی داده بهسادگی از یاد نمیرود. حالا صورت مسئله به مفهوم عمیقش دچار دگرگونی شده است. به گمانم کرونا مفاهیمی همچون همسایگی را که مدتها فراموش شده بود دوباره تذکر خواهد داد. مفهوم محله تجدید خواهد شد و خیلی چیزهای دیگری در طراحی و شهرسازی و تعاملات اجتماعی دوباره مطرح خواهد شد و این تلنگری جدی برای آینده معماری و شهرسازی ما خواهد بود. معماران ما و شهرسازان اکنون باید خیلی هوشیار باشند که نظام طراحی قبل، در معرض دگرگونی قرار گرفته و ما اینک با صورت مسئلههایی جدید مواجهیم که باید آنها را خوب بشناسیم و برایشان راهحلی بجوییم و در طراحیها اِعمالشان کنیم. این قوانین و مقررات نیست که مسیر و سرنوشت معماری و شهرسازی را تعیین میکند. این احوال جامعه است که قوانین و مقررات را تجدید میکند؛ بعضی را معلق میکند، بعضی را دور میریزد و بعضی را از نو پی مینهد. معماران و شهرسازان اگر هوشمندانه و مدبرانه قدم بردارند میتوانند با جامعه همراهی کنند و در غیر این صورت از قافله عقب خواهند ماند.